قــــــــــــــــــلب

شهر عشق
میدانی چرا آدما وقتی گریه میکنن یا وقتی کسی رو میبوسن و یا میخواهند رویا ببینن ، چشماشون را میبندند؟ چون که قشنگ ترین لحظه های زندگی دیدنی نیست...
قــــــــــــــــــلب
ن : ***z*** ت : دو شنبه 21 مرداد 1392 ز : 10:52 | +

پسر به دختر گفت اگه يه روزي به قلب احتياج داشته باشي اولين نفري هستم كه ميام تا قلبمو با تمام وجودم تقديمت كنم.دختر لبخندي زد و گفت ممنونم.
تا اينكه يك روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نياز فوري به قلب داشت..از پسر خبري نبود..دختر با خودش ميگفت :ميدوني كه من هيچوقت نميذاشتم تو قلبتو به من بدي و به خاطر من خودتو فدا كني..ولي اين بود اون حرفات؟!..حتي براي ديدنم هم نيومدي...شايد من ديگه هيچوقت زنده نباشم.. آرام گريست و ديگر چيزي نفهميد...
چشمانش را باز كرد..دكتر بالاي سرش بود.به دكتر گفت چه اتفاقي افتاده؟دكتر گفت نگران نباشيد پيوند قلبتون با موفقيت انجام شده.شما بايد استراحت كنيد..درضمن اين نامه براي شماست..! دختر نامه رو برداشت.اثري از اسم روي پاكت ديده نميشد. بازش كرد. درون آن چنين نوشته شده بود: سلام عزيزم.الان كه اين نامه رو ميخوني من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش كه بهت سر نزدم چون ميدونستم اگه بيام هرگز نميذاري كه قلبمو بهت بدم..پس نيومدم تا بتونم شرط عشق رو به جا بیارم..اميدوارم عملت موفقيت آميز باشه.(عاشقتم تا بينهايت)
دختر نميتوانست باور كند..اون اين كارو كرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا كرد و قطره هاي اشك روي صورتش جاري شد..و به خودش گفت: چرا هيچوقت حرفاشو باور نكردم؟!!!...

 



نظرات شما عزیزان:

سمر
ساعت18:01---11 شهريور 1392
اقرار میکنم اینجا بدون تو...


حتی برای "آه" کشیدن هم هوا کم است...


ثمر
ساعت18:00---10 شهريور 1392
به سـلامتی خودمون



که دردامونو روی این دیوار مجازی می نویسیم...



به ســلامتی کسایی که



خونده نخونده دردامونو لایکـــــــــــ می زنن....



وبه سلامتی کسایی که



از دردمون خوششون میاد و



copy-past می کنن..


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






.:: ::.


Powered By LOXBLOG.COM Copyright © by jojoli
This Template By Theme-Designer.Com